Tuesday, September 2, 2008

فرق انسان با حیوان



انسان می کشد و می کشد و می کشد بدون دلیل

حیوان فقط بعضی وقت ها می کشد آن هم با دلیل

انسان غذا می خورد، حیوان هم غذا می خورد

انسان تولید مثل می کند، حیوان هم تولید مثل می کند

اما انسان فکر می کند،حیوان با اینکه فکر نمی کند گاهی اوقات خیلی فهمیده تر از انسان است

انسان گاهی به خانواده اش اهمیت نمی دهد،حیوان گاهی به خاطرِحفاظت از خانواده اش می میرد

انسان می تواند بهتر باشد لااقل می تواند سعی کند،حیوان تغیر ناپذیر است

انسان ها با هم کنار نمی آیند، حیوان ها کنار می آیند

آیا انسان از حیوان پست تر است؟

آیا انسان حیوان ناطق است؟

آیا انسان خطرناک ترین حیوان است؟

آیا انسان می تواند صلح برقرار کند؟

خداوند انسان را آفرید و به خود احسنت گفت اما نه انسانی که هر روز هم نوع خود را می کشد،غارت

می کند،جنگ می کند،دروغ می گوید

انسان باید انسان باشد وگرنه چه بهتر که حیوان باشد!!!

Friday, August 15, 2008

ما کجا،اونا کجا؟


چند وقت پیش برنامه ای رو از کانالM-TV میدیدم که البته الان دوباره داره اونو پخش می کنه.اسم برنامه Two-A-Days و در مورد تیم فوتبال آمریکایی یه دبیرستان به اسم Hoover و مسابقات اون بود.چیزی که واقا بعد از دیدن این برنامه نظرمو جلب کرد،امکانات بی نظیری بود که در اختیار این مدرسه و به طور مشخص در اختیار این تیم بود.ورزشگاه اختصاصی،پوشش مسابقات از طریق تلویزیون و حتی اسکورت پلیس وقتی می خواستن به ورزشگاه دیگه ای برن.بعد از دیدن چند قسمت از این برنامه،واقا حسرت خوردم و به قول انگلیسی هاday dream می کردم.از خودم پرسیدم چرا ما هیچی تو دوران دبیرستانمون نداشتیم؟چرا ما تو پیش دانشگاهی حتی یه زنگ ورزشم نداشتیم؟ چرا ما هیچ جایی نداشتیم که یه کم خودمونو خالی کنیم،یه کم بخندیم و ورزش کنیم؟ چرا به جای اینکه یکی به ما اهمیت بده،تو خیابون تو سرمون میزنن؟بعد از این ماجرا،یاد ماجرای جالب تری افتادم.سال سوم دبیرستان یعنی دو سال پیش،رفتیم برای مسابقات بسکتبال منطقه.محل بازی سالن داغون اسدی بود که من قبلا نرفته بودم.سالن اونقدر داغون بود که تیم ما هم قسم شد که زودتر بازی رو ببره و فرار کنیم.از جاذبه های توریستی اونجا دستشویی اون بود که از 6 کیلومتریش نمی شد رد شد.تا امروز 6 روز از المپیک گذشته،آمریکای جهانخوار فقط تا حالا 10 تا طلا گرفته و بعد از چین مقام دوم رو داره.حالا قضاوت و نتیجه گیری باشه با خودتون.

-0راهای پیشنهادی نویسنده برای ازبین بردن مشکلات احتمالی برای جوانان و ورزش:

1-افزایش مدارس غیر انتفاعی به مساحت کمتر از یک لانه موش،برای پیشبرد اهداف آموزشی،فرهنگی و ورزشی

2-افزایش نیروهای محترم انتظامی در خیابانها به منظور افزایش هیجان زندگی مردم، به خصوص جوانها

3-کم کردن هرچه بیشتر بودجه ی آموزش و پرورش

4-حذف زنگهای ورزش از ساعت کار مدارس



Tuesday, August 12, 2008

غریبانه



پس کی می رسد روزهای شادی...
کی می رسد روزی که دیگر در خانه ی خودم احساس غربت نکنم
کی می رسد روزی که در خانه ی خودم تهدید نشوم، تحقیر نشوم، تبعید نشوم
کی می رسد روزی که مردمِ کشور من انسان باشند، برادر باشند، هم میهن باشند
کی می رسد روزی که جوانانِ کشور من بارور باشند، شکوفا باشند، خوشبو باشند، چیده نشوند
کی می رسد روزی که دیگر شادی کلمه نباشد معنا باشد، غم معنا نباشد کلمه باشد
کی می رسد روزی که آرزوها خار نباشند در چشم مردم
کی می رسد روزی که افکارپتک نباشند و زبانها نیش
کی می رسد روزی که ایمان سلاح نباشد اعتقاد باشد
کی می رسد روزی که ایران آباد باشد، آزاد باشد،ایران باشد

Monday, August 11, 2008

اینجا عراق صدای فلوجه!!!ه


یادم هست یکی که بعدا خواست اسمش فاش نشه میگفت ایرانیا خیلی تحملشون

زیاده ولی من باید بگم که کاش به جایِ اینکه تحمل میکردیم ، یه کم اعتراض میکردیم .شاید ایرانیا باید یاد بگیرن که یه کم هم سوال کنن،نقد کنن، جواب بخوان . باید یاد بگیرن از کلمه ی چرا بیشتر استفاده کنن،مثلا بپرسن چرا تورم اینقدر زیاده؟ یا چرا تو زمستون گازمون قطع میشه؟ مگه ما دومین ذخایرِ گازِ جهانو نداریم؟ یا بپرسن چرا بنیادِ مستضعفان باید نفت بفروشه؟ یا این که چرا ما با سی سال فروختنِ نفت فقط داریم به عقب برمیگردیم؟ وخیلی چرا وچگونه هایِ دیگه که میشه باهاش یه عالمه کتابِ چرا وچگونه نوشت،از همونا که فرزندانِ ایران برایِ نوشتنِ تحقیقِ علوم ازش زیاد استفاده میکنن.یه چیزِ دیگم یادم هست، وقتی که آمریکا به عراق حمله کرده بود، (به قولِ شبکه ی خبر،جنگِ سلطه) خبرنگارِ واحدِ مرکزیِ خبرهمش از نبودن آب و برق تو فلوجه خبر می داد،ولی الان حتما خبرنگارِ واحدِ مرکزیِ خبرِ عراق باید بیاد ایران و همون خبرا رو بده!!!!

Wednesday, July 23, 2008

Once in e blue moon


Once in e blue moon

We made promises, we broke them

We had wishes and dreams, we have no wishes now

We were young to think maturely, to see the future

And now we are confused, we are afraid to accept what we have done

We are just aimless bodies who don’t know what life really means

We have several masks now, to keep our decent masks we began to lie to each other, we lie and lie and lie, so we became robots who can lie but don’t think, as a matter of fact, we destroyed our country, we destroyed our future and our children’s, it was a wrong decision, very wrong one, but we have one key to set ourselves free, the key is to change

It is time to change.